اشعار برگزیده هفتمین جشنواره شعر فجر در مدح پیامبر(ص)-سال1391
رتبهی اول بخش پیامبر اعظم (ص)
محمدحسن مهدویانی
«محمد (ص)»
او را که جهان گمشده در حلقه میمش
جبریل کند فخر که بودست ندیمش
زانوزده پیشش ادب و مهر و کرامت
تا درس بیاموزند از خلق کریمش
هر آینه کردست خداوند تجلی
در آینه خنده رحمان و رحیمش
شاید که شفاعت کند از مؤمن و کافر
در روز جزا گستره لطف عمیمش
غرق است شکیبایی و محو است تساهل
در ژرفی دریا صفتخوی حلیمش
زد خاتمه بر خاتم دیرین نبوت
شقالقمر از شعشعه در یتیمش
آن همت والا که جهانی نتوانست
هرگز بفریبد به متاع زر و سیمش
همبال بهار است، که گل بشکفد از گل
در باغ روانها، وزش نرم نسیمش
تابندهتر از مهر، ببین شمسه نامش
مهتاب غباری، که فشاندست گلیمش
شاهد شده شعرم را، سوگند «لعمرک»
آن مدح که فرموده خداوند علیمش
کردست اگر ابلهی از جهل، جسارت
جاوید محمد، که مبراست حریمش
***
رتبه دوم بخش پیامبر اعظم (ص)
محمدرضا طهماسبی
در خُلق زبانزد شده بر خَلق سرآمد
مختار مشید شده آن عبد مؤید
ای مهر تو و قهر تو در دست گرفته
هم آینه رومی و هم تیغ مهنّد
نه شرع شده غامض و نه ره شده مسدود
تا حکم تو شد نافذ و رای تو مسدّد
ای در تو شده خواب و یقین اندک و بسیار
وی بر تو شده شرّ و شرف کوته و ممتد
ای آنکه مقام تو از این قوس فراتر
وی آنکه مقام تو به فردوس مخلّد
بر شهپر جبریل بنه زین که زند لاف
از اینکه کنار تو رسیده است به مقصد
برگرد! رسول مدنی! پرده برافکن
تا مکه ببیند رخ زیبات مجدد
این سنگ، مگر روی تو و موی تو دیده است
کاینگونه گهی ابیض گشته است و گه اسود
روی تو شده شاخص نیک و بد و زینروی
با تو همه خوبیم و بدون تو همه بد
تو شاهد و شاهی و کسی چون تو ز رحمت
بر مؤمن و مرتد ندهد باده اشهد
ای در پس هر بار نماز آمده نامت
وی بیعت با تو شده تأکید موکد
نه منبرت از عاج و نه بر روی سرت تاج
نه خشت سرای تو ز یاقوت و زبرجد
نه سیم نه زر داری و نه کاخ مجلل
بر فقر نظر داری و بر فقر مقیّد
انسان به یکی روح و یکی عقل شد انسان
وین هر دو تو را داده خدا محض و مجرد
زان روز که بیشبهه و بیپرده به انجیل
حق داده بشارت که ز ره میرسد احمد (ص)
آری هم از آن دم ننشسته است مسیحا
تا موکب شهوار تو از راه بیاید
پی برده ز راز تو در این قافله گویا
این گوشه کشیشی که ز نام تو بپرسد
با نقش و نگارش بزند نقش نگارم
کان گنج، نهان گشته در این قافله شاید
***
اثر تقدیری بخش پیامبر اعظم (ص)
حسنی محمدزاده
«صدای معجزه»
صدای معجزه میآید از پشت دری دیگر
خدا گل میکند در ربنای حنجری دیگر
خبر آورده: دارد سنگباران میشود، ظلمت
ابابیلی که پر واکرده از پلک تری دیگر
کسی با هفت پشت از نسل اسماعیل میآید
شبی از دامن آیینهگون هاجری دیگر
خدا با نقره حکاکی خاتم، شبی زیبا
میآراید به انگشت زمین، انگشتری دیگر
به نخ کردند ماه و مهر را در نیمههای شب
که تسبیحی شود در پنجه پیغمبری دیگر
صدف شد قلب آرام حرا، آهسته آهسته
برای سجدههای سوزناک گوهری دیگر
چهل سال است میخواهد زمین، روشن کند شب را
به نور چلچراغ وحی پیغامآوری دیگر
کنار هم هزاران برگ بارانخورده مصحف شد
برای آیه «یا ایها المدثر ...» دیگر
بخوان با صوت گیرایت: «الم نشرح لک صدرک»
برای سینه تنگ و دل ناباوری دیگر!
ابوجهلیترین پیمان آتشناک کافرها
به دست موریانه میشود خاکستری دیگر
بیا تاریخ هجرت را به غار ثور برگردان!
که تار عنکبوتی کهنه میشد سنگری دیگر
بیا از خشت خشت سینههای دردآلوده
بنا کن مسجد و محراب و مهر و منبری دیگر!
کشانده از شب بیتالمقدس با چنان شوری
دلت، قبلهنماها را به سمت خاوری دیگر
گشوده میشود با تیغهای تشنه از هر سو
برای شرح حال پیروانت، دفتری دیگر
کمی پررنگتر کن آیههای سرخ قرآن را!
که خون حمزه از این لحظه باشد جوهری دیگر
برای نقطههای بای «بسمالله»ها، دارد
به روی ریگهای داغ میافتد، سری دیگر
حدیث بدر و فریاد احد را میکند تکرار
صدای لا اله ... ات در غروب خیبری دیگر
خبر آمد: که جایی شیشه عطری ترک خورده
چه غم! هر قطرهاش گل میدهد در قمصری دیگر
***
منبع :ایسنا
مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 22:53