مجمع ستايشگران حریم ولايت

متن مرتبط با «مدح» در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت نوشته شده است

مدح و منقبت امیرالمؤمنین(ع)

  • شاعر:فاضل نظریموضوع:امام علی (علیه‌السلام)گونه:مدح و منقبتقالب شعر:غزلوزن:مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن————————-به تعداد نُفوس خلق اگر سوی خدا راه استهمان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه استقلندرها و درویشان و حق‌گویان و عیّاران!من از راهی خبر دارم که ذکرش قل‌هوالله استندارم آرزویی جز مقام عشق ورزیدنکه از دل آخرین حبّی که بیرون می‌شود، جاه است...سکوتی سایه افکنده‌ست همچون ابر بر صحراشب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه استکسی با چاه راز رنج خود را باز می‌گویدچه تسبیحی‌ست این؟! آه است، این آه است، این آه استنمی‌خوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداستکه هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه استبه سویش بس‌که مردم چون گدا دست طلب دارندجوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه استبه «سلطان جهان»، «شاه عرب» گفتند و عیبی نیستبه هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است + نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۱۶ساعت 8:24&nbsp توسط مجیدطاهری  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مدح امام رضا(ع) با گریز به مرثیه امام حسین(ع)

  • خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کردهچه عشقی که مرا از قید این عالم رها کردهنه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر می‌گویمکه ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کردهعزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شدکسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کردهنگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمتخدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کردههمه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمتدری را از حرم سوی بهشت خویش وا کردهولی جنت نمی‌آید به چشم زائرت وقتی......شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کردهخجالت می کشم وقتی که می‌آیم حضور توترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کردهبه سقاخانه‌ات بردم پناه از درد و بیماریچه سقاخانه‌ای که درد عالم را دوا کردههمه آیینه‌ها لبیک می‌گویند آن کس راکه یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کردهقسم بر خطّۀ طوست، قسم بر شوق پابوستزیارت‌های مخصوصت، دلم را مبتلا کردهدلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتشببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کردهمعطل کردن سائل به پشت در مرامش نیستبه هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کردهنمی‌گوید گنهکاری، نمی‌گوید خطا داریفقط آغوش بگشوده، محبت‌ها به ما کردهنرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزونحوائج را به لطف و رحمتش یک‌یک روا کردهتشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیستیقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کردهقیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی کهخدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کردهچه سِرّی هست در پایین پایش هر که می‌آیدتمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده**صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن ودو چشمم اشک می‌بارد، هوای نینوا کردهقسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ توتو می‌دانی که عاشورا به قلب ما چه‌ها کردهقسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت...چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟برو, ...ادامه مطلب

  • مدح و مرثیه امام حسن مجتبی(ع)

  • همیشه سفره‌اش وا بود با ما مهربانی کردهزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرددلش اندازۀ ریگ بیابان بی‌وفایی دیدولی اندازۀ آغوش دریا مهربانی کردنگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار»اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کردچه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردیکه با دشنام‌گوی خویش حتی مهربانی کردچرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟چرا با مهربانی‌های او نامهربانی کرد؟«الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آییدنبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»دل او می‌گرفت از آن همه زخم‌زبان هرگاهنظر می‌کرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِلهکسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشتکسی که ریزه‌خوار سفرۀ او آفتاب و ماهمگر تاریخ غربت‌زا! چه رخ داده‌ست در ساباطکه سجاده کشیده زیر پای خستۀ او آهقیامش مستتر گشته‌ست در غم‌نامۀ صلحشو صلحش می‌شناساند به مردم راه را از چاهخجالت می‌کشد حتی زره زیر عبای اواز آن یاران ناهمراه، آن یاران ناهمراه«الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آییدنبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»...مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتادو اما بعد... یاد خطبه‌های مرتضی افتادو اما بعد... «این مردم خدایا خسته‌اند از من»و پژواک صدایی مهربان در گوش‌ها افتادمدینه کوفه شد کوفی‌تر از آنی که بنویسمخدایا این چه آتش بود در دامان ما افتادبه‌پیش غیرت چشم برادرهای بی‌تابشتنی - انگار که پیراهن یوسف - رها افتادو امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل دادو باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد«الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آییدنبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید» + نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۲/۱۱/۱۴ساعت 12:17&nbsp توسط مجیدطاهری  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مدح و مرثیه حضرت زینب(س)

  • #قصیدهغرق گل شد کربلا چون رهگذار زینب استیا که خونین مقتل یار و تبار زینب استقامت موزون اکبر، سرو ناز کربلاستچشمۀ این باغ، چشم اشک بار زینب استگلبن قاسم دهد بر این گلستان خرمییادگار مجتبی، در روزگار زینب استلالۀ عطشان این گلشن، علی اصغر بُوَدشاهد این گفته، قلب داغدار زینب استدر کنار علقمه، سروی مگر آتش گرفتیا سراپا غرقه در خون، جان نثار زینب است؟این گلستانی که پامال سم اسبان شدهجسم و جان احمد و، دار و ندار زینب استبا چنین طوفان گلریزی، چه گل هایی شکفتکس نمی‌داند، خزان یا نوبهار زینب استتا بیاموزد رقیه، راه و رسم زینبیدر تمام صحنه ها، او هم کنار زینب استگلشن آل خلیل از آتش بیداد سوختعقل در حیرت ازین صبر و قرار زینب استاز اسارت در ره آزادی او را ننگ نیستبلکه فرمان بردن از کفار، عار زینب استخطبه خوانَد چون علی، با آن حیای فاطمییادبود مَشیِ پیغمبر، وقار زینب استنطق کردن در خیابان، بین آن غوغا گرانبا وجود حضرت سجاد، کار زینب استکوفه شد غرق سکوت آنگه که فرمود «اُسکُتوا»رشتۀ جان ها مگر در اختیار زینب است؟یاد بود احتجاج و نطق زهرا تازه شدرنگ قرآن، در کلام زرنگار زینب استحفظ جان حضرت سجاد، از تیغ عدوجلوه ای از روح زهرا، شاهکار زینب استروز عاشورا که شد روشنگر جان بشرسایۀ غم های آن، از شام تار زینب استگشت ظالم عاقبت از تخت عزت سرنگونفتح مظلومان، ز یُمن اقتدار زینب استاین علم های سیاه و، این همه افغان و آهپرچم فتح و، سرود افتخار زینب استوقف باغ کربلا کن چشمۀ اشکت (حسان)چون که این سان وقف کردن، یادگار زینب است✍️حبیب الله چایچیان(حسان)باحذف یک بیتدیوان خلوتگاه راز، ص222-220 + نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۲/۱۱/۰۷ساعت 8:26&nbsp توسط مجیدطاهری  |  , ...ادامه مطلب

  • نقد وزنی هجایی یک مدح

  • #نقدمدح حضرت زهرا(سلام الله علیها)#مدحمدح تو زهمچو من کجا آیداین کار خداست از خدا آیداوصاف تو ای ملیکه هستیوحی است که باید از سما آیدتا حق سخن ادا کند جبریلبا کوثر و قدر و هل اتی آیدخیزد پی دست بوسی ات احمداز دور اگرت صدای پا آیداین نیست عجب اگر کنیزت راچون مریم از آسمان غذا آیدیا بهر طواف حجره ات کعبهبا زمزم و مروه و صفا آیدبر دست تو بوسه زد نبی کاین دستبر دست خدا گره گشا آیدمنّت نبرد زپادشاهان همهر کس که گدات را گدا آیدجائی که دوباره بر درت هر روزبر عرض سلام مصطفی آیدجا دارد اگر برای دربانیموسای کلیم با عصا آیدعیسی برد آرزوی بیماریکاین جا به بهانۀ شفا آیدای آن که ز تارتار هر مویتآوای خدا خدا خدا آیداز تو همه عفو و بخشش و رحمتاز ما همه عجز و التجا آیدبا اشک دو دیده شستشویم دهوز خاک مدینه آبرویم ده...............................................بند دوم از دوازده بند ترکیب بند جلد دوم نخل میثم✍️حاج غلامرضاسازگارص156................, ...ادامه مطلب

  • مدح حضرت فاطمه(س)

  • #مدح#مثنویباز گویم راز دل با فاطمه یا محمّد، یا علی، یا فاطمه اسم اعظم راز اسماء شماست اولین حرف الفبای شماست اهل دل چون نامه انشاء می کنند ابتدا با نام زهرا می کنند نام زهرا عقده از دل می برد کشتی دل را به ساحل می برد خلقت عالم پی تشریف اوست چهار دفتر، دفتر توصیف اوست فیض بخش اولین و آخرین نور چشم رحمة للعالمین کعبه سنگی از نشان خانه اش راز کوثر اشک دانه دانه اش زیر پا فرش از حصیر انداخته متکا از لیف خرما ساخته هر رسولی جرعه نوش جام اوست معنی آیات رحمت نام اوست ای که در عصمت خدا را مظهری تو محمّد در لباس دیگری کوثر و طوبای پیغمبر تویی آفتاب خانه ی حیدر تویی پایگاه وحی و قرآن خانه ات گه تویی شمع و علی پروانه ات گه علی شمع و تویی پروانه اش او جهان را جان تویی جانانه اش پایه های خانه ات ارکان عشق آستانت مرکز فرمان عشق حُسن را سرمایه از آبای توست علم را پیرایه از ابنای توست بر رسولان حکمتت آموزگار بر امامان مصحفت دستور کار خانه ی حق زادگاه شوهرت عرصه ی خون جلوه گاه دخترت سرفرازی چون حسن پرورده ای عشقبازی چون حسین آورده ای خوش بود از روی این دو عالمت این دو گوهر حاصل عمر کَمَت ای شده بر خلقت امکان سبب تو بهشت مصطفایی زان سبب زود بردت در بر احمد خدا تا نباشد از بهشت خود جدا فاطمه ای آنکه قبرت را علی از نظرها ساخته پنهان ولی هر کجا یادت انیس ما بُود تربت گم گشته ات آنجا بُود + نوشته شده در  جمعه ۱۴۰۲/۰۹/۱۰ساعت 11:31&nbsp توسط مجیدطاهری  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعرخاقانی در مدح حضرت محمد مصطفی(ص)

  • این قصیده در بسیاری از سایتهای معتبر و معروف بطور ناقص آمده و اتفاقا در حالی که نوشته‌اند در مدح پیامبر(ص)، ولی متأسفانه ابیاتی که در مدح آن حضرت است را نیاورده‌اند، لذا از دیوان خاقانی به تصحیح دکتر سید ضیاء الدین سجادی، که بهترین مرجع اشعار خاقانی است این قصیدۀ ارزشمند کاملاً در اینجا نقل گردید:عشق بهین گوهری‌ست، گوهر دل کان اودل عجمی صورتی‌ست، عشق زبان دان اوخاصگی دست راست بر در وحدت دل استاینکه به دست چپ است داغگه ران اوتا نکنی زنگ خورد آینهٔ دل که عشقهست به بازار غیب آینه گردان اوعقل جگر تفته‌ای است، همت چرب آخوری استجرعه‌ خور جام عشق، زلّه کش خوان اواز خط هستی نخست نقطهٔ دل زاد و بسلیک نه در دایره است نقطهٔ پنهان اورهرو دل ایمن است از رصد دهر از آنککمتر پروانه‌ای‌ست دهر ز دیوان اودل به رصد گاه دهر بیش بها گوهری‌ستدخل ابد عُشر او فیض ازل کان اولیک ز بیم رصد در گلش آلوده‌اندتاز گل آید برون گوهر رخشان اودل چو فرو کوفت پای بر سر نطع وجوددهر لگد کوب گشت از تک جولان اونیست ازین آب و خاک ز آب و هوائی است دلکآتش بازی کند شیر نیستان اوای شده بر دست تو حلهٔ دل شاخ شاخهم تو مُطرّا کنان پوشش ایوان اویوسفی آورده‌ای در بُن زندان و پسقفل زر افکنده‌ای بر در زندان اوحوروشی را چو مور زیر لگد کشته‌ایپس پر طاووس را کرده مگس ران اوخوش نبود شاه دل اسب گلین زیر رانرخش به هرّای زر منتظر ران اودل که کنون بیدقی‌ست باش که فرزین شودچونکه به پایان رسد هفت بیابان اوشمه‌ای از سرّ دل حاصل خاقانی استکز سر آن شمّه خاست جنبش ایمان اودل به در کبریاست شحنۀ کارش که اوخاک در مصطفاست نایب حسّان اوگر جگرش خسته شد از فزع حادثاتنعت محمد بس است نشرۀ درمان اوقابلۀ کاف و نون، طاها و یاسین که هستعاقلۀ کاف و لام طفل , ...ادامه مطلب

  • اشعار برگزیده در مدح پیامبر(ص)

  • اشعار برگزیده هفتمین جشنواره شعر فجر در مدح پیامبر(ص)-سال1391رتبه‌ی اول بخش پیامبر اعظم (ص)محمدحسن مهدویانی«محمد (ص)»او را که جهان گمشده در حلقه میمشجبریل کند فخر که بودست ندیمشزانوزده پیشش ادب و مهر و کرامتتا درس بیاموزند از خلق کریمشهر آینه کردست خداوند تجلیدر آینه خنده رحمان و رحیمششاید که شفاعت کند از مؤمن و کافردر روز جزا گستره لطف عمیمشغرق است شکیبایی و محو است تساهلدر ژرفی دریا صفت‌خوی حلیمشزد خاتمه بر خاتم دیرین نبوتشق‌القمر از شعشعه در یتیمشآن همت والا که جهانی نتوانستهرگز بفریبد به متاع زر و سیمشهمبال بهار است، که گل بشکفد از گلدر باغ روان‌ها، وزش نرم نسیمشتابنده‌تر از مهر، ببین شمسه نامشمهتاب غباری، که فشاندست گلیمششاهد شده شعرم را، سوگند «لعمرک»آن مدح که فرموده خداوند علیمشکردست اگر ابلهی از جهل، جسارتجاوید محمد، که مبراست حریمش***رتبه دوم بخش پیامبر اعظم (ص)محمدرضا طهماسبیدر خُلق زبانزد شده بر خَلق سرآمدمختار مشید شده آن عبد مؤیدای مهر تو و قهر تو در دست گرفتههم آینه رومی و هم تیغ مهنّدنه شرع شده غامض و نه ره شده مسدودتا حکم تو شد نافذ و رای تو مسدّدای در تو شده خواب و یقین اندک و بسیاروی بر تو شده شرّ و شرف کوته و ممتدای آن‌که مقام تو از این قوس فراتروی آن‌که مقام تو به فردوس مخلّدبر شهپر جبریل بنه زین که زند لافاز این‌که کنار تو رسیده است به مقصدبرگرد! رسول مدنی! پرده برافکنتا مکه ببیند رخ زیبات مجدداین سنگ، مگر روی تو و موی تو دیده استکاین‌گونه گهی ابیض گشته است و گه اسودروی تو شده شاخص نیک و بد و زین‌رویبا تو همه خوبیم و بدون تو همه بدتو شاهد و شاهی و کسی چون تو ز رحمتبر مؤمن و مرتد ندهد باده اشهدای در پس هر بار نماز آمده نامتوی بیعت با تو شده تأکید موکدنه من, ...ادامه مطلب

  • شعر مدح امیرالمؤمنین (علیه اسلام) از قوامی رازی(قرن ششم هجری)

  • مرتضی باید که بعد از مصطفی فرمان دهدتا بدین در علم دارووار او درمان دهدهرکه منبر جز علی را سازد او باشد چو آنکانکه مصحف را به دست کودک نادان دهدهرکه دین آور بود در حق به حق پرور شودهرکه دریا بر شود کشتی به کشتیبان دهدای که اندر دین علی را باز پس داری همیاین چنین رخصت بدست دیو پُردستان دهدمن نگویم مرتضی را تو نمی‌دانی امامکاین زیادت بر تو بستن علم را نقصان دهدمرتضی کز پیش بوبکر و عمر باشد به علمکی روا داری که فرمان از پس عثمان دهدیار اهل‌البیت حق باش و بدان غره مشوگر به باطل یاری امروزت همی سلطان دهدیاری سلطان یک روزه ندارد قیمتییاری آن یاری‌ست کان سلطان جاویدان دهدگر همی دانی که نوشروان ز عدل ایوان فراشتعدل کن تا در بهشت ایزد تو را ایوان دهدظلم بر یزدان همی بندی روا داری چراظلم تو یزدان کند عدل تو نوشروان دهدخیره بدها کردن و آنگاه بستن بر خدایاینت نازیبا غروری کز هوی شیطان دهدکمتر از گبری چه باید بود کو گوید همیراهها شیطان زند توفیق‌ها یزدان دهدگر به سامانی در ایمان پس مدان ایمان عطازانکه عشوه خویشتن را مرد بی‌سامان دهدخود به قول تو نشاید خواند مؤمن بنده راچون بود مؤمن کسی کو را خدای ایمان دهدبنده را گوئی عطای داده بستاند خدایتاش در دوزخ شراب درد بی‌پایان دهدمدخلی باشد که داده باز بستاند عطاحق به ما حاشا و کلا گر عطا زین سان دهدطاعت و عصیان بنده کی کند سود و زیانچون نداند کش ملک توفیق یا خذلان دهددل همی سوزد به زاهد بر درین مذهب مراتا چرا در صومعه بیهوده مسکین جان دهدای برادر زین تعصب دور شو تا کردگارروز حق ز ابر کرم کشت تو را باران دهدتاکی اندر بغض حیدر هر زمان شیطان جهلدر سرای دل به ایوان تو شادروان دهدغصۀ جان است نادان را علی کاندر مثَل«درد جاهل علم باشد رنج خر پالان دهد»ه, ...ادامه مطلب

  • مدح در شعر خاقانی

  • ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته لعل تو سنگ سرزنش بر افتاب انداخته مه با خیال روی تو، گم‌گشته اندر کوی تو شب با جمال موی تو، مشکین حجاب انداخته ای عاقلان را بارها بر لب زده مسمارها وی خستگان را خارها در جای خواب انداخته ای کرده غارت منزلم آتش زده آب و گلم زلف تو در حلق دلم مشکین طناب انداخته زان نرگس جادو نسب جان مرا بگرفته تب خواب مرا هم نیم شب بسته به آب انداخته دل بر خسی بگماشتی کز خاک ره برداشتی خاکی دلم بگذاشتی در خون ناب انداخته چون چنگ خود نوحه‌کنان مانند دف بر رخ زنان وز نای حلق افغان‌کنان بانگ رباب انداخته ز آسیب دست دلبرش نیلی شده سیمین برش سیارها نیلوفرش بر افتاب انداخته ای خوش به تو ایام ما بر دفتر تو نام ما مدح تو اندر کام ما ذوق شراب انداخته خاقانی دل‌سوخته با جور توست آموخته در دل عنا افروخته، جان در عذاب انداختهموضوعات مرتبط: امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) ، انجمن ادبی مداحان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهتر آن باشد که مدح آل پیغمبر کنی

  • «در اواخر قرن چهارم که فاطمیان بر مصر دست یافتند و حکومتی مقتدر را پی افکندند و صیت و شهرت آنان به دیگر کشورهای اسلامی رسید و در شرق ایران طرفدارانی پیدا کردند شاعران پارسی‌گوی آن سامان به مدح اهل‌بیت زبان گشودند، که نمونۀ برجستۀ آنان ناصرخسرو است.» (محمدزاده، 1389، ص. 139)شاعر:ناصرخسروقصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷ موضوع:پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)وزن عروضی:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن..................................گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنیسخت زود از چرخ گردان، ای پسر، سر بر کنیدیگرت گشته است حال تن ز گشت روزگارهمچو حال تن سزد گر حال جان دیگر کنیپیش ازان تا این مزور منظرت ویران شودجهد کن تا بر فلک زین به یکی منظر کنیعلم را بنیاد او کن مر علم را بام اواز بر و پرهیز شاید گر مرو را در کنیدر چو این منظر چو بگزاری فریضهٔ کردگاربهتر آن باشد که مدح آل پیغمبر کنیننگ داری زانکه همچون جاهلان نوک قلمبر مدیح شاه یا میری قلم را تر کنیگر به سر بر خاک خواهی کرد ناچار، ای پسرآن به آید کان زخاکی هرچه نیکوتر کنیبر سرت بویا چو مشک و عنبر سارا شودگر تو خاکستر به نام آل او بر سر کنیهم مقصر باشی ای دل گر به مدح مصطفیمعنی از گوهر طرازی لفظش از شکر کنیجز به مدح آل پیغمبر سخن مگشای هیچگر همی خواهی که گوش ناصبی را کر کنیای پسر، پیغمبری را تاج کی باشد شگفتگر تو بر سر روز محشر ماه را افسر کنی؟گر تو با اقبال و مدحش بنگری اندر جحیمپر سلاسل قعر او را باغ پر عرعر کنیدر جهان دین میان خلق تا محشر همیکار این اجرام و فعل گنبد اخضر کنیگر به راه این جهان خورشیدمان رهبر شده‌استسوی یزدان مان همی مر عقل را رهبر کنینیست نیک اختر کسی که‌ش چرخ نیک‌اختر کندبلکه نیک اختر شود هر که‌ش تو نیک اختر کنیهر که او فضل تو را, ...ادامه مطلب

  • شعری از ناصرخسرو در مدح امیرالمؤمنین(ع)

  • بهار دل دوستدار علیهمیشه پر است از نگار علیدلم زو نگار است و علم اسپرمچنین واجب آید بهار علیبچن هین گل، ای شیعت و خسته کندل ناصبی را به خار علیاز امت سزای بزرگی و فخرکسی نیست جز دوستدار علیازیرا کز ابلیس ایمن شده استدل شیعت اندر حصار علیعلی از تبار رسول است و نیستمگر شیعت حق تبار علیبه صد سال اگر مدح گوید کسینگوید یکی از هزار علیبه مردی و علم و به زهد و سخابنازم بدین هر چهار علیازیرا که پشتم ز منت به شکرگران است در زیر بار علیشعار و دثارم ز دین است و علمهم این بد شعار و دثار علیتو ای ناصبی خامشی ایرا که تونه‌ای آگه از پود و تار علیمحل علی گر بدانی همیبیندیشی از کار و بار علیمکن خویشتن مار بر من که نیستتو را طاقت زهر مار علیبه بی‌دانشی هر خسی را همیچرا آری اندر شمار علی؟علی شیر نر بود لیکن نبودمگر حربگه مرغزار علینبودی در این سهمگن مرغزارمگر عمرو و عنتر شکار علییکی اژدها بود در چنگ شیربه دست علی ذوالفقار علیسه لشکر شکن بود با ذوالفقاریمین علی با یسار علیسران را درافگند سر زیر پایسر تیغ جوشن گذار علینبود از همه خلق جز جبرئیلبه حرب حنین نیزه‌دار علیبه روز هزاهز یکی کوه بودشکیبا، دل بردبار علیچو روباه شد شیر جنگی چو دیدقوی خنجر شیرخوار علیهمی رشک برد از زن خویش مردگه حملهٔ مردوار علیگر از غارت دیو ترسی همیدرآمدت باید به غار علیبه غار علی در نشد کس مگربه دستوری کاردار علیز علم است غار علی، سنگ نیستنشاید به سنگ افتخار علینبینی به غار اندرون یکسرهسرای و ضیاع و عقار علینبارد مگر ز ابر تاویل قطربر اشجار و بر کشت زار علینبود اختیار علی سیم و زرکه دین بود و علم و اختیار علیشریعت کجا یافت نصرت مگرز بازوی خنجر گزار علی؟ز کفار مکه نبود ایچ کسبه دل ناشده سوکوار علیسر از خس برون کرد نارست هی, ...ادامه مطلب

  • شعر ولادت و مدح و مرثیه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

  • این شعر به اشتباه به نام افراد دیگر منتشر شده است و ما صحیح آن را آوردیم:شده عالمی مُنوّر ز طلوع نور زهراکه جمال حق نمایان شده با ظهور زهرابه حریم قدس او ره نبرد به جز محمدکه جواب لن ترانی شِنَوَد ز ط, ...ادامه مطلب

  • شعرمرحوم زرویی در مدح و مرثیه حضرت ابوالفضل ع

  • به بهانه ی درگذشت شاعر این شعر ، مرحوم زرويي در وصف قمر بني هاشم(علیه السلام): شراره می‌کشدم آتش از قلم در دستبگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟قلم که عود نبود،آخر این چه خاصیتی ستکه با نوشتن نامت شود م, ...ادامه مطلب

  • شعر زیبای حسین منزوی در مدح امام جواد(علیه السلام)

  • طبقه بندی: امام جواد(علیه السلام)، |  ای ریخته نسیم تو گل‌‌های یاد را                                 سرمست کرده نفحۀ یاد تو باد را افراشته ولای تو در هشت سالگی                                بر بام آسمان علم دین و داد را  خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر                      بوسیده آستان امام جواد را  خورشیدِ بی غروب امامت که جود او                          آراسته است کوکبۀ بامداد را جود و سخا ,زیبای,حسین,منزوی,امام,جوادعلیه,السلام ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها